زن نامه!

ديباچه(1):

((زن بود شعر خدا،مرد بود نثر

مرد نثري سره و زن غزلي تر باشد

نثر هرچند به تنهايي خود هست نكو

ليك با نظم چو پيوست نكوتر باشد))

ملك الشعراي بهار

-----------------------------------------------------------------------------------------

و اين است غم نامه يا همان زن نامه من!

با تشكر از كليه شاعران معلوم الحالي كه مرا در نوشتن اين اثر ياري كردند(2)!

و روزي كه به سفارش عمه ام و به همت پدرم با سر به دنيا آمدم! گفتند:

((ز دختر بد اختر شدم در جهان

چه اندر حيات و چه اندر ممات))

روزي كه در قنداق نخستين لبخند معصومانه ام را زدم گفتند:

((چو در روي بيگانه خنديد زن

دگر مرد گو لاف مردي نزن!))(3)

روزي كه درعالم كودكي براي اولين بار پاي مباركم به كوچه باز شد گفتند:

((زن چو بيرون رود بزن سختش

خودنمايي كند بكن رختش!))

روزي كه اولين لقمه نان را در خانه پدري ام ميل فرمودم گفتند:

((زنان را از آن نام آيد بلند

كه پيوسته در خفتن و خوردن اند))

روزي كه از معلم انشاي مان كه همان عمه ام بود اولين و آخرين بيست زندگي ام را گرفتم گفتند:

((او كه بي نامه نامه تاند كرد

نامه خواني كند چه داند كرد!))

روزي كه به تحريك عمه ام كه هميشه مي گفت من خيلي با نمكم احساس طنز نويسي كردم گفتند:

((زن مستور شمع خانه بود

زن شوخ آفت زمانه بود!))

روزي كه صداي اولين تپش هاي عاشقانه قلبم تا چند محله آنور تر را لرزاند گفتند:

((مبادا كس كه از زن مهر جويد

كه در شوره بيابان گل نرويد))

روزي كه نزديك بود جواني كنم! گفتند:

((هر چند مرد و زن زهم آ يند در وجود

ليكن هزار فرق بود بين آن و اين!))

 

 

(4)روزي كه عمه ام با هزار جور ورد و جادو بالاخره مرا عروس كرد گفتند:

((زن خوب خوش طبع رنج است و بار

رها كن زن زشت ناسازگار!))(5)

روزي كه به لطف خدا مرتكب آوردن فرزند پسر شدم گفتند:

((زنان را بود بس همين يك هنر

نشينندو زايند شيران نر))

روزي كه همسرم به خاطر بي پولي از خودش فرمان هاي بد بد صادر مي كرد گفتند‍:

((زن خوب و فرمانبر پارسا

كند مرد درويش را پادشا!))

روزي كه همسرم را با زن همسايه مان ديدم گفتند:

((زن چو داري نرو پي زن غير

چوروي در زنت نماند خير!))

روزي كه همسرم در يك شب زيباي بهاري بالاخره بر سرم هوو آورد گفتند:

((زن نو كن اي دوست هربهار

كه تقويم پاري نيايد به كار!))

و روزي كه خداي نكرده ،زبانم لال ،هفت قرآن به ميان ،گوش شيطان كروچشم دشمنانم كور بميرم مي گويند:

((زن و اژدها هر دو در خاك به

جهان پاك از اين هر دو ناپاك به!))(6)

نتيجه اخلاقي :خوش به حال من كه بهشت زير پاي من است!

 

توضيحات:

1.از آنجا كه از قديم الايام قلم در كف دشمن بوده و هست! درراه رضاي خدا و بندگان اناث خدا به فراخور اين ديباچه يك بيت از بانو پروين اعتصامي در اينجا مي آوريم و آن اين است:

((به هيچ مبحث و ديباچه اي قضا ننوشت

براي مرد كمال و براي زن نقصان!))

2.ما هم در اين مكان مقدس از بعضي از اين شاعران نامي،نامي نمي بريم تا بفهمند يعني چه!

3.از افاضات ومطانزات حضرت شيخ اجل سعدي عليه الرحمه و الغفران اندرپرورش زنان و ذكر صلاح و فساد ايشان!

4.از اين جا به بعد ناشي از توهما ت فانتزي نگارنده است و ارزش ديگري ندارد!

5.بر جميع صاحب نظران(!) پوشيده نيست كه آوردن به جا و به موقع اين بيت مصداق بارزي از خودزني هاي(!)ماست

6.عده اي اين بيت را به شاعر حماسه سراي ملي حكيم ابوالقاسم فردوسي نسبت داده اند ما كه گمان نمي كنيم حضرت مستطاب فردوسي پس از بسي رنج در آن(!)سال سي و زنده كردن عجم بدين پارسي مرتكب سرودن چنين حماسه اي شده باشند!